سورناسورنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

سورنا تمام دنیای مامان

زندگی یعنی تو

نازگل من امید زندگیم بهترینم زیباترینم نفسم هستی من فقط میخواهم بهت احساسمو بگو که همه وجودمی تک تک نفسهامو به عشق تو میکشم و لحظه به لحظه ذهنم را تو و شیرینیت پر کرده و آرزو میکنم تا در کنارت باشم بزرگ شدنت و ببینم امیدوارم خوشبخت باشی عزیزکم همیشه در کنارم باش که محتاج بودنت هستم تو تنها همدم لحظه های تنهای منی. میپرستمت با تمام وجود
17 بهمن 1391

دنیای من

سلام دنیای من مامانی دارم هنوز از گریه میمیرم مامانو خیلی ترسوندی عشق من برات میخوام تعریف کنم .امیدم دوباره شروع به لجبازی کردی همین که گذاشتمت رو زمین زدی زیر گریه از اون گریه ها که سیاه میشی بابای پیشت بود خودتو زدی زمین وسیاه شدی برای اولین بار نفست نیامد سیاه شدی بابای فوتت میکرد شاید مثل همیشه گریه کنی و نفست بیاد ولی ایندفعه خوب نشدی اینقدر که بابا از ترسش منو با داد صدا کرد وقتی رو دستهام بلندت کردم نفست رفته بود و سیاه شده بودی منم از ترس تو رو تو دستام تو هوا گرفته بودم مثل فنر بالاو پائین میپریدم و فوتت میکردم تا نفست برگشت. هوای خانه رو ترس و وحشت واضطراب برداشته بود. بعدش از ترسمون سکوت همه جارو برداشت. خودتم ترسیده بودی وقتی م...
25 آذر 1391