سورناسورنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

سورنا تمام دنیای مامان

از پوشک گرفتن گل پسرم

سلام گل پسرم عمرم امروز یک هفته و 2 روزه که از پوشک گرفتمت و خیلی زود یاد گرفتی و خیلی خوب هم باهام همکاری کردی خیلی بهتر و راحتر از اونی بود که فکر میکردم .بهترین پسر دنیایی برای من خیلی خوب و اقایی. ممنونم بخاطر تمام خوبیهات. و میخواهم روزی که این وبلاگ رو میخونی اینو بدونی که عاشقانه میپرستمت و برای من و بابا جونت خیلی مهم و ارزشمندی از همه دنیا بیشتر دوست داریم. بخاطر اینکه لطف کردی و پوشکت رو به ما دادی ما هم برات یک کادو گرفتیم که خیلی خوشت آمد و حدود3ساعت توش بازی کردی و هر کاری میکردم که بیایی بیرون نمیامدی سردت شده بود و تمام بدنت دون دون شده بود میگفتی پتو برام بیار تو استخرم بندازم روم بیرون نمیام.     ...
29 تير 1393

بهشت پرندگان

سلام عشقم سلام عمرم دردونه جونم دیروز با مامانی و خالها و فرداد و سعید رفتیم بهشت پرندگان لویزان خیلی زیبا و عالی بود شما هم خیلی خوشت امده بود اصلا یک لحظه ارام و قرار نداشتی تا ازت یک عکس بگیرم  خیلی بازیگوشی کردی اونجا یک زمین بازی هم داشت که همه بازی میکردیم و شما از بازی ما ریسه میرفتی و قهقه میزدی.فدای اون خندهای نازت قربونت برم.                                                     ...
15 تير 1393

باغ وحش کردان

سلام دردونه مامان سلام عشقم نفسم دنیای من 5شنبه من و بابای گل پسرمونو بدیم باغ وحش اولش دوست داشتی بری و چندین بار از مامانی خواسته بودی ببریمت باغ وحش وقتی عکسهای پارسالت که 2تای رفته بودیم رو میدید بازم میخواستی بری و بابا جون پیشنهاد داد امسال بریم باغ وحش کردان منم نرفته بودم و دوست داشتم برم .خیلی خوب بود تو یک باغ بزرگ بود و اصلا مثل باغ وحش ارم همه حیوانات رو تو قفسهای کوچیک محدود نکرده بودن مثلا برای اقا شیره یک محوطه 3-4 هزارمتری رو در نظر گرفته بودن و پر درخت بود به حیوانات اجازه حیات و ازادی عمل داده بودن مثل ارم نبود که شیر پشت شیشه باشه و تو جای کوچیک محدود باشه و بدونه برای بازدید امدن دیدنش. اولین قفس که یک گرگ بود رو دی...
14 تير 1393

عشقم دوچرخه برای خودش خرید

سلام نازدونه من سلام یکی یک دونه من. 2 روز پیش من و شما و بابا جون رفته بودیم خریدتو فروشگاه که وارد شدیم یک سری دوچرخه گذاشته بودن برای فروش تا چشمت بهشون افتاد امدی پیشم و با مظلومیت با اون چشمهای قشنگت چشم دوختی تو چشمهام و بهم گفتی دوچرخه میخواهم همون لحظه بابای امد نزدیکمون و تو بهش گفتی من دوچرخه میخواهم بابای هم خوشحال شد و فوری بردت تا انتخاب کنی.یک دوچرخه زرد خوشگل انتخاب کردید بابا رفت حساب کنه سوارش شدی و تا پیش بابا خودت تنهای رکاب زدی (اصلا انتظار نداشتم بتونی تنهای سوار بشی و پا بزنی).بابا جون رفت یک سر شرکت کار داشت و منو عشقم رفتیم پارک نزدیک شرکت تا بابا جون کارش رو انجام بده و با هم برگردیم خونه. تو پارک کلی بازی کردی ول...
4 تير 1393

تولد 3سالگی یکی یک دونم

سلام ناز  پسرم عزیزم عشقم تولد 3 سالگیت مبارک  امیدوارم سالیان طولانی عمر کنی امیدوارم همیشه سلامت باشی . امیدوارم به درجات بالا برسی وامیدوارم همیشه خوب و خوشبخت باشی.هیچوقت تو دل کوچولوت غم راه نداشته باشه. امسال جن تولدت رو بیرون از خانه گرفتیم خوش گذشت. دلم میخواهد بجای هر چیزی همش براتبویسم ناز پسرم عاشقتم دوست دارم دوست دارم دوست دارم . مرسی که هستی مرسی که تمام لحظه ها کنارمی ممنونم که همدمم هستی و برای تمام مهربونیهات وخوبیهات ممنونم .خدایا میلیاردها بار شکرت برای بهترین و بزرگترین هدیه آسمانی که بهم دادی ممنونم که من و لایق دونستی   ...
10 خرداد 1393

سلام نازدونه مامان

سلام عشقم سلام عمرم نفسم خیلی شیرین زبونی میکنی عاشق حرف زدنتم سال نوت مبارک عزیزم امیدوارم سال خوبی برات باشه  گل پسرم سال 1393 هم شروع شدش ممنونم از اینکه پیشم هستی با تو سال نوی خوبی رو آغاز کردم قبل از عید با بابای رفتیم و برات عیدی گرفتیم یم ارگ که بلند گو هم داره خیلی ازش خوشت آمده با بلندگوش همش صحبت میکنی.وقتی سال تحویل شد بعد از چند دقیقه بعدش رفتیم خونه مامانی عید دیدنی همه اونجا جمع بودیمخیل خوش گذشت مامان جونی هم به همه عیدی داد.فردا ناهار هم به رسم هر ساله همه جمع بودیم خونه مامان جونی شبش هم رفتیم تولد عمه اونجا با سپهر بازیکردی البته مقداری هم           .چهارم عید هم با عمه و عمو اینها ...
23 فروردين 1393

عشقم و بردم تاتر

سلام ناز پسرم دورت بگردم ببخشید دیر به دیر برات مینویسم عشقم سرم باهات خیلی گرمه هستی من دیروز با بابا و آنی و توفیق اجباری با سعید بردیمت تاتر کودک به اسم یک سر و دو گوش از اول برنامه تا اخرش اصلا تکون هم نخوردی فقط نگاه میکردی اخرشم بهم گفتی مامن دیدی موش خانونو خورد وای فدای اون حرف زدنت بشم  ولی اخرش که همه بچه ها رفتن بالا برای رقص و عکس نرفتی حتی خورشید جون بهت اشاره کرد بیا اینجا خجالت کشیدی بازم نرفتی این اولین تاترت بود عزیزم حالا که دیدم رفلکست خوب بود بزودی بازم میبرمت. ...
20 بهمن 1392

ماموریت بابا

سلام گل پسر مامانی امروز بابای صبح زود رفت ماموریت و وقتی میرفت امد بالا سرت بوست کرد و خواب بودی.مثل همیشه صبح که بیدار شدی پرسیدی بابایی کو و منم برات کلی توضیح دادم امروز خیلی بی تابی بابای و کردی و شب هم کلی تو yahoo باهاش صحبت کردی و بعدشم کلی گریه امشب خیلی بی تابی کردی خیلی هم حوصلت سر رفته.بابا جون سورنا زود برگرد ...
4 مهر 1392

سالگرد عقد

سلام جوجو کوچولوم دیروز سالگرد عقد مامان بابات بود شب با مامانی و خاله ها رفتیم رستوران شام خوردیم. ...
30 شهريور 1392