غول واکسن18 ماهگی
سلام عزیزم
خیلی وقت پیش بایید این واکسن را میزدی ولی مریض شدی و نتونستی سر وقتش واکسن بزنی دنیای من تو اینقدر ستودنی هستی که مامان میمیره برات. بعد از خوب شدنت این واکسن برای مامانی شده یک غول بزرگ خیلی وحشت دارم ببرمت واکسن بزنی میترسم ولی اینقدر بهم گفتن خطر داره که دیگه مجبور شدم بردمت ولی واقعا از ترس داشتم میمردم به هر حال امروز من و بابای بردیمت واکسن 18 ماهگیتو بزنی . بابا بقلت کرد و تا دکتر رو دیدی شروع به بای بای کردی یعنی از اینجا بریم . بابا نشت روی تخت و اقای دکتر 1امپول به بازوی راست و یک امپول به پای چپت و یک قطره هم داد تا بخوری گل مامان خیلی ترسیده بودی و گریه میکردی.شب تب کردی و بهت ایبوپروفن دادم تا 2روز همش تب داشتی .بمیرم برات. ولی خدا رو شکر که تمام شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی